خزان آرزوها
دیرگاهیست که تنها شده ام
غصه غربت صحراشده ام
وسعت درد فقط سهم من است
بازهم قسمت غمها شده ام
دگرایینه زمن بی خبراست
که اسیرشب یلداشده ام
من که بی تاب شقلیق بودم
همدم سردی یخهاشده ام
کاش چشمان مراخاک کنید
تانبینم که چه تنها شده ام........................
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ساعت
8 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |