خزان آرزوها
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را دلم گم کرده راهش را...... وچشمانم نگاهش را............... شبیه اسمانی که......... شبی گم کرده ماهش را..... یه روز از پیش تو میرم که هوا بارونیه....یه روز از پیش تو میرم که اشکام پنهونیه در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند گرعاشق صادقی ز مردن نهراس مردار بود هر انکه او را نکشند من بهترین حال رادارم وقتی تو کنارمی............ ردپای کسی که ارامش را ازمن گرفته بود دنبال کردم به خودم رسیدم رفت .تورا به خداسپرد وخودرابه دیگری خدایا... باران چه بی احساس بود یادت هست ! و مـــن ... ایـــ ـن روزهــ ــ ـاخیلـ ــ ـــی دلـ ــم هــــوای گـ ــــ ــریه کــ ـــردن :((میـــ ــ ــخواهـــ ـد امـــّــا هرچـــ ـــه بـــ ـه دنــ ـــبال شـــ ــانــ ـه ای میگـ ــــردم که ازآن خــ ــــودم بــ ــــاشـــ ــد پیـــــ ــدا نمیـــ ــــکنم.... عمرم ھمہ در نالیدن بر باد رفت در هیاهوی زندگی، دریافتم کسی هست خدایا... من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم ، اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم ، بر لب کلبه ی محصور وجود ، من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم ، اگر از هجر تو آهی نکشم ، تک و تنها ، می شکنم گل واژه نیست
یه حسرت بزرگ ...
به نیتش فال حافظ بگیرم
این باشه:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
انگار نه انگار از آسمان میامد
انگار اصلا از غم و درد آسمان نبود،
كه به سوی زمین میامد
زیر سقف سیاه شب آهسته قدم زدم
سنگینیه آسمان را حس میكردم
ولی بارانش احساس نداشت
زیر همان باران قسم خوردم ،
من همچون آن بی احساس شوم
ایستادم قطره ای گوشه لبم ،
شوریش را احساس كردم
اشك های من هم بی احساس بودن
ولی بی قرار....
پرسیدی چقدر دوستت دارم ؟
من
نتوانستم آنچه در دل داشتم بر زبان آورم
تو
رفتی
اما
اکنون که به عکس هایت نگاه می کنم زمان ایستاده و بر من حسرت می خورد ....
اینگونه دوستت دارم.
........................ هنــــــــوز تـــو را مــانــنــــدِ " تمـــام شـــدنِ "
......... مشــــق شبـــــــــــم دوســـــتــــــــ دارم ...
........................... پـــــــــاک و کــــــودکــــــــــــانــــــه ...........!!!
نمـــ ـــیدانم انــ ــــگار فقـــ ــط وفقــ ــــط خـــ ــــودم مــــ ــانده ام ویـــ ـک بغــ ــض لعنــ ـــتی با یـــ ـــک زانـــ ــــو......
وزندگے ام ھمہ درجرعہ نوشیدن بر آب !
و اکنون بر لب بحر فنا منتظرم
بتم شکستہ
که اگر بخواهد می شود
و اگر نخواهد، نمی شود؛ “به همین سادگی”!
کاش نه می دویدم و نه غصه می خوردم،
کاش فقط او را می خواندم…
صبورانه در انتظار زمان میمانم...
اما...
دلم...صبر را نمیفهمد...بهانه میگیرد
دل است دیگر...
اگر میفهمید که دیگر دل نبود...
گل ترانه نیست
گل بهانه نیست
گل شاهپرک نیست
گل تنها نگاه توست
در قلب کوچک من جوانه می دهد
ودر زمین سبز عشق
بهانه می گیرد آغوش ات را
همراه باد می رقصد
و واژه می شود
و شعر مرا پر از نامت می کند
Power By:
LoxBlog.Com |