خزان آرزوها

 

یکی بود یکی نبود

 

 

یکی بود یکی نبود

رفتی و از خاطرت رفت که چه خاطراتی داشتیم

واسه فرادهای با هم چه قرارها که نزاشتیم

رفتی و رفت از خیالت که خیالت زندگیم بود

اگر اشتباهی کردم به خدا از سادگیم بود

چه تو قصه چه حقیقت یکی بود یکی نبوده

این جدایی های مبهم کار دنیای حسوده

آخر حکایت عشق نرسید کلاغ خونه


شده این پایان کهنه واسه دنیا یه بهونه

دلک مونده و روندم شده بازیچه هر دست

دیگه باورش نمیشه که هنوزم هست و زندست

تو نموندی مونده یادت که برام موند یادگاری

دارم از نفس میفتم از دلم خبر نداری..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com