خزان آرزوها
پرسيد به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است گاه دلتنگ ميشوم كدامين اميد را نااميد كردم مرا اینگونه باور کن... . کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته...؟ ! نمی دانم مرا ایا گناهی هست...؟؟؟؟؟؟؟؟ که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست..؟؟؟ مرا اینگونه باور کن... تــَرکــَت کَـــرده ؟؟؟ روزگــــارا ... کـﮧ چنیـטּ سخـت بـﮧ مـَטּ میگیـرے آבم ـها فقــــطـ آבم هــسـتـنـב دلم گرفته ار آدمایی که میگن دوستدارم اما معنی شو نمیدونن.......... از آدمایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن........ از اونایی که زیر بارون برات میمیرن اما وقتی که آفتاب میشه همه چی یادشون میره..... گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن...! بــوی پــاییـز میـــ ــدهد تابستانِ این روزهــا ؛ گویـا که شـــ ــ ــهریـــور عــــاشــق شده است! مــَـن بـی تــو شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛ تـــو بــی مـَـن چــِـه خــواهــی کــــرد؟ اصـــلا” یــــادت هَست کــِــه نیستــَـم…؟ بگذار هر چه نمی خواهیم ، بگویند .. بگذار هر چه نمی خواهند ، بگوییم .. باران که ببارد .. ” کاری از چترها ساخته نیست ” .. ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم…
دلتنگتر از همه دلتنگي ها
گوشه اي مينشينم
و حسرت ها رو ميشمارم!
باختن هاو صداي شكستن را
نميدانم من!!
كدام خواهش را نشنيدم
و به كدام دلتنگي خنديدم كه چنين دلتنگم...!!
شَــب
هآ بـ ـه یآدَش گــــریه مـ ـی کـــُنے ؟؟؟
نــ
ـآرآحَــــت نَبـ ـآش ...
یــه
روز تــ ـو تَنهـــ ـآ آرزوے زنـــــدگـ ـیش مـ ـے شے
ایـ
ـن بَدتـــــَرین انتـ ـقآمــــه !!!
ــــــــــــــــــــــــــ
×××
دَمــہ
اونــی كــہ تَنهاست گَرم.......
نـَـہ
اینكــہ نَتونِستــہ با كَسـی باشـــہ نـَــہ؛
بَلكــہ
نَخواستـــہ با هَركَســی باشــہ!!!
بــاخبر
بــاش کـﮧ پژمـُـرבטּ مـَـטּ آسـاטּ نیسـت
گــَـرچـﮧ
בلگیـرتــَر از בیروزَمـ
گــَـرچـﮧ فرداے غــَـمـ انگیـز مـَرا میخوـانــَـد
لیک
بـاور دارمـ
زنـבگـے
بــایـَב کــَرב ...!
نـــﮧ
بیشتــر و نـــﮧ ڪمتــر
اگــر
ڪمتر از چیزے کـــﮧ هــستنـב نگاهشاלּ ڪنــــے
آنـهـا
را شـــڪســـتــﮧ اے
و
اگـــر بیشتــر از آטּ حــســابشاלּ ڪنـــے
آنـها
تـو را مـے شــڪــننـב
بین
ایــــن آבم هاے آבم
فقط
بایـــــב عاقلانــــﮧ زنـבگـے ڪرב نـــﮧ عاشقــانـــﮧ
به رفتن که فکر می کنی...
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...
میخواهی بمانی...
رفتاری می بینی که انگار باید بروی...
این بلاتکلیفی خودش کلی جهنم است...!
Power By:
LoxBlog.Com |