خزان آرزوها

 

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست

هیچکس در زندگی غمخوار نیست

دیدی ای دل حرف من بی جا نبود

از برای عشق اینجا جا نبود

نو بهار عمر را دیدی چه شد؟

زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست

کمترین چیزی که میابی وفاست

ای دل اینجا باید از خود گم شوی

عاقبت همرنگ این مردم شوی............



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com