خزان آرزوها

پرنده ی دل های آدما

 

چه زود چه غریبانه چه بی رحمانه

از مترسک های بی احساس وجود

دور می شود

و سایه ی سرد شب

پیچ های بی انتهای روزگار

سیلی بر چرخ عمر می زند

و زنجیر های گره خورده

بر دست های کبود

و فوران کوه های استعدادم

بر افق پله های امید

مرا در تنگنای زمان قرار می دهد

چشم های خیره

قدم های کورکورانه ام

و هق هق نفس هایم

تکیه بر شانه های انتظار می زند ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت 9 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com