غرور


خزان آرزوها

همان کوچکیست که آن بالا می دیدند ...

و حالا او را به اتهام بزرگی ، سنگش می زنند .

نمی دانند پرنده های کوچک را حتی گذری به آن اوج نخواهد بود ....

 

پرواز عقاب تیز پر ، در آن اوج آسمان بلند، چشم نواز زمینیان است .

او را می بینند و به جایش باد غرور به

غبغب می اندازند .

گهگاه هم تشویقش میکنند.

حالا او از آن اوج بلند به حضیض

زمینیان فرود می آید

به شوق آغوش شان . خودش هم

روزی اهل همین زمین بود.

افسوس ، همانها که برایش هورا

می کشیدند ،

حالا به جای آغوش

به باد سنگش می گیرند !

این دیگر چه حکایتیست؟ آری ،

چشمان حقیر بینشان خو کرده

به تماشای خیل گنجشکان،

تاب تماشای عقاب به این

بزرگی را ندارند...

خیال می کردند او به


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10 قبل از ظهر توسط تنهاترینم| |


Power By: LoxBlog.Com