خزان آرزوها
خوشبختی من پیدا كردنِ تو از میانِ این همه ضمیر بود. . . همه ی خودم را مال تو کرده ام چقدر دنیای تو بزرگ است .
. مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی! دور هم باشی اگر از من ٬ همیشه با منی تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی... . . هدایای تو دشمنم شده اند بی وجودشان شاید می توانستم لحظه ای را بی یاد تو سر کنم آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود . . کمی این کلمه ها را نصیحت کن تا با من کنار بیایند دوستت دارم ها دیگر فایده ای ندارند! . .
نظرات شما عزیزان:
هنوز از تنهایی سخن می گویی
چقدر کم هستم!
بگو تازه شوند
Power By:
LoxBlog.Com |