خزان آرزوها
دیگر حرفی نخواهم زد . گویی مهر سکوت بر لبانم زده اند و من چاره ای جز خیره شدن به قاب عکس خالی و خاک گرفته تو ندارم . اشکها مجالم نمیدهند قاب عکسی که روزی میشد بهار را از آن حس کرد دیگر طراوت و شادابی ندارد . با رفتنت لبخند نیز از لبهای ما رخت بستند .
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |